معنی نویسنده آلمانی
حل جدول
نلی زاکس؛ شاعر و نویسنده آلمانی مقیم سوئد بود
نویسنده آلمانی
مان
تئودور اشتروم، امیل لودویک، برتولت برشت، فردریک نیچه
کافکا
اشتورم
برتولت برشت
نویسنده آلمانی اثر دمیان
هسه
نویسنده آلمانی گرگ بیابان
هسه
نویسنده آلمانی سده بیستم
توماس مان
نویسنده آلمانی سده نوزدهم
تئودور اشتروم
واژه پیشنهادی
توماس مان
نویسنده آلمانی پیامهای باران
گونتر آیش
شاعر و نویسنده آلمانی
یوزف ایکندرف
لغت نامه دهخدا
اشتال آلمانی. [اِ ل ِ آ] (اِخ) برحسب نوشته ٔ مرحوم قزوینی وی رئیس پستخانه ٔ ایران بوده و در سال 1896 م. نقشه ٔ بسیار متقن و دقیقی برای ایران رسم کرده و در شهر گوتا (آلمان) آنرا بطبع رسانیده است. رجوع به شدالازار حاشیه ٔ ص 191 شود.
نویسنده
نویسنده. [ن ِ س َ دَ / دِ] (نف) آنکه نوشتن تواند. (یادداشت مؤلف). که سواد نوشتن دارد:
سدیگر هر آن کس که داننده بود
نویسنده و چیزخواننده بود.
فردوسی.
نویسنده را دست گویا بود
گل دانش از دلش بویا بود.
اسدی.
|| منشی. مترسل. دبیر. (یادداشت مؤلف). که پیشه ٔ او ترسل و انشاء مکاتیب است:
نویسنده ای خواست از بارگاه
به قیصر یکی نامه فرمود شاه.
فردوسی.
سوم روز بزم روان ساختند
نویسنده را پیش بنشاختند.
فردوسی.
نویسنده را پیش بنشاندند
ز هر در فراوان سخن راندند.
فردوسی.
احتیاط باید کرد نویسندگان را در هر چه نویسند که از گفتار باز توان ایستاد و... (تاریخ بیهقی ص 686). || نگارنده. که نوشته و کتابت کرده است. که چیزی را نوشته است. مؤلف. کاتب. راقم: مبارک باد بر نویسنده و خواننده. (نوروزنامه).
چه دانند مردم که در جامه کیست
نویسنده داند که در نامه چیست.
سعدی.
|| روزنامه نگار. جریده نگار. که به شغل نویسندگی پردازد. که کارش نگارش مقاله و داستان در جراید و مجلات است. || محاسب. (ناظم الاطباء).
معادل ابجد
317